کد خبر:1422
پ

با ابراهیم گلستان؛ درباره‌ی زندگی، کتاب‌ها، هدایت و دیگران سیروس علی‌نژاد

این گفتگو حدود بیست سال پیش انجام شده است؛ دقیقاً هجده سال. زمانی که ابراهیم گلستان هشتاد سال و بیشتر داشت و من شصت سال و کمتر. در سال ۲۰۰۴ بود که من چند روز پیاپی به دیدن او رفتم و با او به گپ و گفت نشستم، اما از آن زمان تا کنون، این […]

این گفتگو حدود بیست سال پیش انجام شده است؛ دقیقاً هجده سال. زمانی که ابراهیم گلستان هشتاد سال و بیشتر داشت و من شصت سال و کمتر. در سال ۲۰۰۴ بود که من چند روز پیاپی به دیدن او رفتم و با او به گپ و گفت نشستم، اما از آن زمان تا کنون، این گفتگو در آرشیو من خاک خورده و رنگ چاپ به خود ندیده است. دلیل این همه تأخیر این است که هنوز گفتگوی من با ابراهیم گلستان به پایان نرسیده بود که با خبر شدم یک گفتگوی مفصل‌تر با او، به صورت کتاب درآمده است و این کارِ مرا از تازگی و طراوت می‌انداخت. برای اینکه کار من به‌کلی بی‌حاصل نشده باشد، ترجیح دادم یک گزارش از دیدار با آقای گلستان بنویسم که نوشتم و همان وقت در بی‌بی‌سی منتشر شد و بسیار توجه برانگیخت.

گذشته از این، هنوز مصاحبه‌ی من با آقای گلستان از نظر خودم کامل نشده بود و باید تکمیل می‌شد، اما من که آن زمان در اروپا بودم، به ایران رفتم. چاپ آن کتاب دیگر، مرا در پی‌گیری کار خودم برای تکمیل مصاحبه هم سست کرد و آن سستی تا به امروز ادامه یافته است.

چند وقت پیش، دوستی از اهالی مطبوعات زنگ زد و از من خواست که چیزی درباره‌ی آقای گلستان بنویسم. گفتم به چه مناسبت؟ گفت امسال صدمین سال تولد اوست. این یادآوری مرا دوباره به یاد گفتگوی سال‌ها پیش انداخت. به سراغش رفتم و آن را از آرشیو بیرون آوردم و تنظیم کردم که به مناسبت صدمین سال او منتشر کنم. واقع این است که تکمیل آن دیگر بعد از هجده سال معنی نداشت، به‌خصوص که گلستان هم دیگر گلستان بیست سال پیش نیست و شاید امروز دیگر آن حافظه‌ی حیرت‌انگیز را که در هنگام گفتگو از خود نشان می‌داد، نداشته باشد. زمانی که من او را دیدم حافظه‌ای باورنکردنی داشت. در همان اول مصاحبه می‌گوید که وقایع را از دو سه سالگی‌اش به یاد می‌آورد. این حرف را اول باور نکردم، اما همچنان که مصاحبه پیش می‌رفت، به صدق گفتارش پی بردم. مثلاً ضمن مصاحبه معلوم شد که اسم تمام معلمان و دبیران و استادان خود را به یاد دارد و این برای من شگفت‌انگیز بود و هست. یا به یاد می‌آورد که فرضاً محمد حجازی را اولین بار و آخرین بار دقیقاً کجا دیده است.

البته بجز حافظه، گلستان از نظر من اساساً آدم شگفت‌انگیزی است. او، بی تردید از برجسته‌ترین نویسندگان ایران است و به باور من تواناترین نویسنده‌ی زنده‌ی ایران. بسیاری از داستان‌های کوتاهش مانند «طوطی مرده‌ی همسایه‌ی من»، «در خم راه»، «از روزگار رفته حکایت» و نیز رمان‌های «اسرار گنج دره جنی» و «خروس» در زبان فارسی همتا ندارد. در عین حال او برجسته‌ترین سازنده‌ی فیلم‌های ایرانی هم هست، برای اینکه به غیر از فیلم‌های سینمائی، در مستندسازی که آن وقت‌ها، یعنی دهه‌ی سی و چهل، هیچ باب نبود، شاهکارهای بی‌مانندی خلق کرده است؛ «موج و مرجان و خارا» درباره‌ی جزیره‌ی خارک، و «گنجینه های گوهر» درباره‌ی جواهرات سلطنتی ایران، از این دست است.

به غیر از قدرت نویسندگی، نثر او نیز همواره مرا شیفته‌ی خود کرده و مانند آن را در هیچ یک از نویسندگان معاصر ندیده‌ام. نثر او در نثر قدیم فارسی ریشه دارد و از گلستان سعدی و مقامات حمیدی و امثال آن‌ها آب می‌خورد. به عبارت دیگر، گلستان از سلاله‌ی نویسندگان برجسته‌ی قدیم ایران است و نثرش ادامه‌ی سنت نثرنویسی در ایران؛ امری که در دوران معاصر به‌کلی فراموش مانده است. او نویسنده‌ای با اصل و نسب است که هزار سال نثر و شعر فارسی و ادبیات ایران را پشت سر خود دارد؛ داستان‌هایش مانند نثرش از ادبیات فارسی قدیم سرچشمه می‌گیرد. چنین است که سواد کلاسیک او، با دانش روزگار خودش، و به‌ویژه سواد بصری‌اش که باز هم بی‌همتاست، در هم می‌آمیزد و از او موجودی یکتا می‌سازد.

یک نکته هم درباره‌ی خلقیات آقای گلستان بگویم و تمام کنم. خلقیاتش بسیاری از مخاطبانش را آزار می‌دهد و شگفت اینکه صراحت لهجه‌اش بر آثارش چنان سایه افکنده، که از روی خلقیاتش، آثارش را داوری می‌کنند، اما خلقیات آقای گلستان به ما مربوط نیست و از روی خلقیات نباید آثار کسی را به داوری گرفت. چون خلقیات هر کس مانند وجود او ماندگار نیست، اما آثارش می‌تواند ماندگار باشد. خلقیاتش دست‌کم داوری مرا درباره‌ی آثارش تغییر نمی‌دهد. چون خلقیاتش متعلق به خودش و آثارش متعلق به زبان فارسی است. به هر حال، این‌جا، آن گفتگوی بیست سال پیش را تقدیم می‌کنم. باشد که به خواندنش بیرزد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید